خاطرات
برای تولد مامانم رفته بودیم بیرون🍓
داشتیم میرفتیم رستوران یکی از دوست های مامانم کیک دستش بود اومد بشینه تو ماشین دید اشغالا رو دور نریخته کیک رو گزاشت رو سخف ماشین رفت اشغالا رو بریزه. برگشت ولی یادشرفت کیک رو برداره!
خلاصه ما سر میز بجا کیک کلوچه گزاشتیم😐
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی